نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - رجبعلی گلوند
داستان
نگاهی به دوروبرم انداختم. بچه های گردان را دیدم که در اطراف من افتاده بودند؛ دمر، طاق باز ، با چشمان بسته ،انگارکه سالهاست خوابیده اند . نگاه دقیق تربه آنها انداختم روی سرشان جای گلوله بود . همه شهید شده بودند و من با جسمی بی جان و بی رمق در کنار یارانی که تا چند ساعت پیش زنده بودند ، افتاده بودم...
کد خبر: ۴۰۷۵۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۱۷